جدول جو
جدول جو

معنی نصیحت گذار - جستجوی لغت در جدول جو

نصیحت گذار
آن که پندو اندرز عرضه می کند. (ناظم الاطباء). نصیحت کار. نصیحت گر. نصیحت گوی. (ازآنندراج). نصیحت گزار:
چو آگاه شد آن نصیحت گذار
که ازپند او گرم شد شهریار.
نظامی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نصیحت گر
تصویر نصیحت گر
نصیحت کننده، پنددهنده
فرهنگ فارسی عمید
نصیحت گر. ناصح. اندرزدهنده. رجوع به نصیحت گذار شود
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ بَ)
قابل نصیحت. آن که پند و نصیحت و اندرز کسی را می شنود و اطاعت می کند. (ناظم الاطباء) :
نصیحت پذیران به اندرز شاه
سوی شهر پوشیده جستند راه.
نظامی.
برو دستگیر ای نصیحت پذیر
نه خود را بیفکن که دستم بگیر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ)
نصیحت گر. نصیحت گذار. نصیحت گوی. (آنندراج). ناصح
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصلحت گذار
تصویر مصلحت گذار
رسم الخط نادرست و متداول بجای مصلحت گزار
فرهنگ لغت هوشیار
پند پذیر آنکه پند و اندرز را قبول کند نصیحت شنو: از یاران مشفق و... آزموده نصیحت پذیرنده باش خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیحت گر
تصویر نصیحت گر
پند گر پند گوی
فرهنگ لغت هوشیار
اندرزپذیر، پندپذیر، پندگیر، پندنیوش،
فرهنگ واژه مترادف متضاد